ما یه همسایه پایینی داریم،چون پنجره اتاق من مشرف به حیاط اوناست،بیشتر سر و صداهاشونو میشنوم.بعد تازگیا فهمیدم که همسایمون بارداره،
امروز داشتم درس میخوندم،شنیدم دخترش که 5 سالشه داره بلند بلند با یکی بحث میکنه میگه اگه به حرف آبجیت گوش نکنی چشمات و در میارم:|فهمیدی؟من آبجیتم ازت بزرگ ترم هر کاری گفتم باید بکنی:|
اولش فک کردم اینا بچشون به دنیا اومده و زود رشد کرده،بعد متوجه شدم توهمی بیش نیست:|

+کاش یه دوست درست و حسابی داشتیم که حداقل شادمهر طوری خودمون همدرد خودمون نمیشدیم:/


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها